به نام خدا
داستان
دختري 19 ساله به نام زينب با جن ها در ارتباط است او مي گويد كه بعد از چندي اين جن ها باعث آزار و اذيت او و مادرش شده اند .
خانه آنها در يكي از محله هاي جنوب تهران است . و حالا گفتگوي زينب را بشنويد: *از كي با اين موجودات در ارتباطي:
**از سه ماه پيش *آيا دوران كودكي جن ها را ديده بودي يا از چيزي مي ترسيدي ؟ **من در كودكي نه جن ديدم و نه از چيزي مي ترسيدم ،
من حتي در تاريكي براي گربه قبلي ام غذا مي بردم حتي از تاريكي هم نمي ترسيدم . *نظر پدر و مادرت در مورد جن ها چيست ؟ **
من پدر ندارم و مادرم هم از آنها نمي ترسد ، بلكه از آنها بدش مي آيد و مدام به آنها نفرين مي كند كه در آن موقع آنها من را اذيت مي كنند . *
گربه را از كجا پيدا كردي و چند سال آن را داري ؟ **يك گربه ماده 3 سال پيش آمد در بالكن خونه ما و گربه ام را به دنيا آورد . جالب اين جا بود كه گربه ها
هميشه 5 الي 6 بچه به دنيا مي آورند ، ولي اين گربه مادر همين يك گربه را به دنيا آورد . و بعد از دو روز ديگه مادر گربه ام نيامد . *چه جوري به اين گربه انس گرفتي ؟
**چون مادر گربه نيامد من به مراقبت از او پرداختم . او تا حدي به من انس گرفته بود كه بعضي مواقع احساس مي كردم به من مي گويد ، مامان!
تمام رفتارهايش مانند يك انسان بود . گربه ام حتي من را مي بوسيد . *گربه نر بود يا ماده ؟ **من اسمش را نيلو گذاشته بودم
ولي بعد از مردنش دامپزشكي كه برده بوديم ، جنسيت او را نر اعلام كرد . از كي جن ها رو زياد مي بيني ؟ آن شب خوابم نمي برد ،
ساعت نزديك 4:30 صبح بود به خاطر همين با گربه ام رفتم دم در خانه مان و نيلو (گربه ام) رفت تو كوچه كه يكدفعه ديدم با يك گربه سياه
كه پدر نيلو (گربه ام) بود و بارها ديده بودمش ، داشت دعوا مي كرد . اول به خيالم يك دعواي ساده بود ، ولي گربه سياه در تاريكي كوچه تبديل
به يك آدم سياهپوش شد كه عينك دودي زده بود و موهايش عين پلاستيك مي ماند و وقتي داشت مي آمد طرف خانه ما ، من در را بستم و او غيب شد
از اين ماجرا به بعد و بعد از مردن گربه مردن گربه ام آنها را زياد مي ديدم . *چگونه آنها را مي بيني ؟ **آنها با من كاري نداشتن ولي هر زمان مادرم با من
يا بدون من ميرفت پيش جن گير و دعا نويس آنها مرا كتك مي زدند ( با اشاره به در آشپزخانه ) مي گويد : حتي يك دفعه از همين در تا انتهاي آشپزخانه پاي من را گرفتند و كشيدند
. *گربه ات چه طوري مرد ؟ **يك روز وقتي من و مادرم از بيرون آمديم خانه ديديم كه نيلو وسط حياط افتاده ، طوري كه انگار سرش زير پاي يك نفر له شده بود
وقتي او را به دامپزشكي پيش دكتر خيرخواه برديم او هم نتوانست چگونگي مرگش را تشخيص دهد و فقط گفت خفگي است . *از كجا فهميدي كساني كه با آنها در ارتباطي جن هستند
؟ آيا قبلا جن ديده بودي ؟ **نه من جن نديده بودم از آنجاييكه آنها غيب مي شدند و شكل واقعي خود را در خواب به من نشان مي دادند .
آنها در بيداري به شكل انسانهايي عجيب با پوششي عجيب خودشان را به من نشان مي دادند ولي در خوابم به شكل واقعي مي آمدند ،
آنها داراي شاخهاي خاكستري – چشمان قرمز و پوستي كلفت و براق هستند و در سر و بازويشان خارهايي دارند . *درس هم مي خواني
؟ **نه من در دوران ابتدايي چون خونريزي بيني داشتم به حدي كه بي هوش مي شدم مدير مدرسه گفت : كه ديگر نمي تواند من را در مدرسه قبول كند
، سال دوم ابتدايي ترك تحصيل كردم ، اما دوباره در سال 79 شروع به درس خواندن كردم . شبانه مي خواندم و غير حضوري واحدهايم را پاس مي كردم .
طوري كه در طول 3 سال ، ده بار معدل قبولي در كارنامه ام بود . ده سال را در سه سال خواندم . *با وجود جن ها چه طور درس مي خواندي ؟ **
با وجود آنها من آن قدر انرژي داشتم كه با نمرات عالي قبول مي شدم . *آيا تو تخيلي هستي؟ **تخيلي نبودم ونيستم . *
به ارتباط با جن ها علاقه نشان مي دادي يعني قبل از اين جريان دوست داشتي با آنها ارتباط برقرار كني ؟ **
من اصلا به آنها فكر نمي كردم حتي مطالعه هم در اين زمينه نداشتم . *قبل از ديدن جن ها چيز غير عادي در خانه تان رخ نداده بود ؟
**تنها اتفاق غير عادي و جالب اين بود كه بعضي چيزهايي كه در جايشان بود از جاي ديگري سر در مي آوردند ،
يك بار دسته كليدم را روي ميز در اتاقم گذاشته بودم آن قدر دنبالش گشتم تا وسط كتابهايم پيدا كردم . *رابطه تو با آنها چه طور بود ؟ **
دوست داشتم پيش من بمانند ، من خيلي به آنها عادت كردم وقتي آنها نيستند من هيچ انرژي ندارم . *دوست داشتي مثل جن ها باشي ؟
**آنها به من مي گفتند : سيستم عصبي تو مشكل داره و زياد عمر نمي كني ،
اگر تا يك مدت با ما باشي جزئي از ما مي شوي آنها مي گفتند ما تو را قوي و بعد ضعيف كرديم
تا بفهمي هيچ انساني به كمك تو نمي آيد ، آنها از انسانها متنفرند . *الان چه احساسي نسبت به آنها داري ؟
**دوست دارم دوباره بيايند آخه چند وقتي است كه آنها را زياد نمي بينم . مي خواهم دوباره انرژي بگيرم .
*با اين انرژي كه به تو مي دادند چه كار مي كردي ؟
**من مي توانستم در تاريكي مطلق در آينه به چشمهايم خيرع شوم و رنگ آنها را از قهوه اي تيره به
كهربائي برسانم و اينكه شبها در آيينه كساني را كه فردا صبح با آن برخورد داشتم مي ديدم . دو برابر يك مرد قدرت داشتم ،
جسور وشجاع بودم . *تو نماز هم مي خواني ؟ **قبل از دوستي با آنها مي خواندم ، ولي بعد از دوستي با آنها نميخوانم چون آنها دوست ندارند
. *وقتي با آنها دوست شديد و رابطه پيدا كرديد در مورد خود چه فكر ميكرديد ؟ **فكر ميكردم از آدمهاي ديگه جدا هستم و از همه آدمها بزرگترم جن ها به من مي گفتند
، چشمانت را ببند و من اين كار را ميكردم و با خودم مي گفتم، يك جن بكش –
يك جم شرور ويا خوب بكش بعد وقت چشمانم را باز ميكردم يكي از اونها را به صورت تصويري مبهم روي كاغذ مي كشيدم .
*چند سال هست در اين خانه زندگي مي كني ؟ **از موقعي كه به دنيا آمدم 19 سال . *پدرت چندساله فوت شده ؟ **او فروردين ماه 1377 فوت شده است .
*جن هايي كه با آنها ارتباط داري چند نفرنند ؟ **اول 4 نفر بودند اما الان بيشترند . *از كدومشون بيشتر خوشت مياد ؟
**از بچه يكي از جن ها مادر زينب مي گويد : يك روز داشتم چاي مي خوردم كه ديدم يك زني دارد از حياط به طرف در اتاق مي ايد .
رفتم در را بستم چون احساس مي كردم براي اذيت كردن زينب مي ايد وقتي كه در را بستم براي اين كه تلافي كند هر چي آشغال بود ،
ديدم از بالا به داخل چايي من مي ريزد . زينب به من گفت : من يك دختر باردار سياه مي بينم كه تو خانه خواهرم از اين اتاق به آن اتاق مي رود .
و حالا خود زينب در ادامه گفته هاي مادرش مي گويد : جالب اينجاست كه وقتي مامانم با آنها لج مي كند و به روي زمين آب جوش مي ريزد ، كف پاي من مي سوزد و حالت تشنج به من دست مي دهد .
با تشکر آب قطه
برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:
شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:
بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .